معنی جراحت و زخم

حل جدول

زخم و جراحت

ریش


جراحت و زخم

ریش


جراحت، زخم، محاسن

ریش


جراحت

جریحه، زخم

جریحه، زخم، ریش

فرهنگ عمید

جراحت

زخم،
[قدیمی، مجاز] ناراحتی،


زخم

(پزشکی) هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود، جراحت،
[قدیمی] ضربه،
(موسیقی) [قدیمی] = زخمه
[قدیمی، مجاز] صدایی که از ساز بلند می‌شود،
* زخم خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن،
* زخم زبان: [مجاز] سخن زشت که دل کسی را بیازارد و او را رنجیده سازد،
* زخم زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] به کسی زخم و جراحت وارد کردن،
* زخم کاری: زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد،
* زخم معده: (پزشکی) از امراض معده، جراحتی که در معده یا اثناعشر به‌واسطۀ ازدیاد شیرۀ اسیدی معده یا علت دیگر پیدا می‌شود و درد شدید دارد،

فرهنگ فارسی هوشیار

جراحت

خستگی، بریدگی، زخم


جراحت نهادن

زخم نهادن رنجه داشتن رنجاندن (مصدر) ایجاد جراحت کردن زخم نهادن.

مترادف و متضاد زبان فارسی

جراحت

جریحه، ریش، زخم، قرحه، چرک، ریم، صدمه

فرهنگ معین

جراحت

(جِ حَ) [ع.] (اِ.) زخم، خستگی. ج. جراحات.

لغت نامه دهخدا

زخم و زیل

زخم و زیل. [زَ م ُ] (اِ مرکب، ازاتباع) (در تداول عامه) جراحت فراوان. زخم بسیار.
- زخم و زیلی، زخمی. زخمین. زخمی پر از زخم. پر از جراحت. زخمگین و زخمالو.

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

جراحت

Verwunden, Verwundung (f), Weh, Wund, Wunde (f), Wunde (f)

فارسی به عربی

جراحت

اذی، جرح، قرحه

معادل ابجد

جراحت و زخم

1265

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری